اصل خلسه
در هيپنوتيزم ايجاد احساس انتظار مثبت در بيمار اهميت زيادي دارد. تاييد خلسه به روند ايجاد حالت قابل قبول ( مطمئن ) براي بيمار اطلاق ميشود,
يعني تجربه يا تجاربي كه تاييد ميكند كه بيمار هوشيارانه در موقعيت خودآگاه قرار گرفته است. جالب است كه گاهي اوقات حتي سوژههاي با استعداد در هيپنوتيزم معتقد نيستند كه هيپنوتيزم شدهاند مگر اينكه يك تجربه تاييد شده داشته باشند. تاييد خلسه اساس اصول هيپنوتيزمي است, كه هنوز غالباً از آن غفلت ميشود. از طريق فراخواني پديدههاي هيپنوتيزمي مختلف, بيماران در مييابند كه به غير از قابليتهاي آگاهانهشان تواناييهاي كشف نشدهاي دارند. اين تشخيص احساس خود كارائي و اعتماد به نفس بيمار را بر اين موضوع كه آنها داراي منابع دروني هستند كه نياز به تغيير دارد افزايش ميدهد. ( باندورا, 1977 ). مثلاً براي بيماري كه وزنش تحت كنترل است ميتوانيد در ناحيه دست و مچ بيحسي ايجاد كنيد. سپس, با اجازه بيمار, شيء تيزي به دستش فرو كنيد, يك خون بند روي قسمت گوشتان زير انگشت كوچك ببنديد, يا اينكه يك سوزن استريل را روي چين پوست در پشت دست فرو كنيد. پس از فرو كردن سوزن به پوست يا بستن خون بند, از بيمار خود بپرسيد كه چشمانش را باز كند و نگاهي گذرا به دستش بيندازد. اين تلقين را ميتوان با قدرت چنين گفت: " من تو را وادار كردم اين كار را انجام دهي تا حاكميت ذهنت بر جسمت به تو ثابت شود. تو اكنون شاهد قدرت شگفت انگيز ضمير ناخودآگاهت براي كنترل احساسات و جسمت بودي. و ميتواني دريابي, هنگامي ضمير ناخودآگاهت آنقدر قوي است كه ميتواند حتي چيزي اساسي و بنيادي مثل درد را كنترل كند, پس ميتواند هر چيزي كه با احساسات و جسم تو در ارتباط هست را كنترل نمايد. تو بيش از آنچه فكر ميكني, توانايي داري. و به دليل قدرت ضمير ناخودآگاهت, اشتها و هوس خوردن غذا در تو تحت كنترلت درخواهد آمد. " چنين تجربهاي اميد, عقيده و انتظار مثبت را القاء ميكند. بعضي از تجارب هيپنوتيزمي زير به دليل اينكه براي تأييد خلسه ارزشمند هستند توصيه ميشوند:
1 - بيحسي در ناحيه دست و مچ يا عدم حساسيت به درد
2 - تحريف ( اختلال ) زمان
3 - كاتالپسي ( جهور خلسهاي ) دست و پا
4 - سبك شدن دست و بازو
5 - سنگيني دست و پا
6 - فراموشي
7 - علائم فكري - حركتي
8 - پاسخ به تلقين پس هيپنوتيزمي ( مثلاً براي خارش, ناتواني در ايستادن )
9 - ياد آوري خاطرات فراموش شده يا حتي بي اهميت
10 - پديدة فكري - حسي؛ گرما, حس چشايي, حس بويايي
11 - توهّم بويايي
نمونه تلقينات براي تاييد خلسه. همانطور كه گفته شد, ايجاد پديدة هيپنوتيزمي بيماران را متقاعد ميكند كه آنها در حالت هوشياري هستند. به علاوه, پاسخ موفقيت آميز به چنين تلقيناتي عمق خلسه بعدي بيمار را افزايش ميدهد. در تلقينات زير براي درمان زگيل, كراسيلنك و هال ( 1985 ) روش درماني واحدي را در استفاده از شيوههاي مختلف زير را در تأييد خلسه به عنوان نمونه به ما ارائه ميدهند؛ پديدة فكري - حسي ( گرما, سرما )؛ پرواز دست و بازو نه سنگيني پلك؛ پاسخ به تلقينات پس هيپنوتيزمي براي كاتالوسپي پلك چشم و انعطاف ناپذيري دست و پا, بيحسي در ناحيه دست و مچ, و توهم بويايي.
لطفاً دست راستت را به صورت كاسه درآورده و روي زانوي راستت بگذار...... درسته...... حالا همانطور كهاين كار را انجام ميدهي به بندهاي انگشتان دستت نگاه كن, تمام بدنت شروع به آرام شدن ميكند...... به صداهاي ديگر اصلاً توجه نكن...... فقط روي دست راستت و صداي من تمركز كن, فكر كن كه چيزي بالاتر از قدرت ذهنت وجود ندارد........ و بدنت همانطور كه صحبت كردن با تو را ادامه ميدهم و همانطور كه تو به خيره شدن به دستت ادامه ميدهي, كمكم متوجه چيزي مثل گرما در كف دستت ميشوي........ و شايد حركتي در يكي از انگشتانت........ هر وقت اين حس به تو دست داد, به آرامي سرت را تكان بده....... بله........ خيلي خوبه........ و اكنون متوجه ميشوي كه دستت دارد خيلي خيلي سبك ميشود........ مثل يك پر كه به سمت پيشانيات حركت ميكند...... خوبه دستت دارد به سمت بالا حركت ميكند...... و همانطور كه حركت دستت به سمت بالا ادامه دارد, به پشت دستت نگاه كن....... اما توجه كن كه پلكهايت دارند خيلي سنگين, خيلي خواب آلوده و خيلي آسودهتر ميشوند..... هر وقت دستت پيشانيات را لمس ميكند...... چشمانت بسته ميشود...... تو بسيار آرام ميشوي. و ميتواني وارد سطح عميقي از خلسه شوي. حالا دستت پيشانيات را لمس ميكند....... چشمهايت بسته شده اند...... ميتواني دستت را به راحتي روي پايت بگذاري و حس معمولي دوباره به دست راست و بازويت باز مي گردد...... توجه كن كه پلكهايت سنگين شده اند....... آنقدر سنگين كه سعي ميكني لحظهاي چشمهايت را باز كني........ نميتواني....... ادامه بده و سعي كن....... اما نميتواني....... دوباره سعي كن........ اما پلكهايت محكم بسته شده اند....... حس معمولي دوباره به پلكهايت باز مي گردد...... حالا تو وارد يك حالت آرام و بي دغدغه ميشوي........ اكنون از تو ميخواهم كه دست راستت را بلند كني....... درسته....... و آن را مقابلت دراز كن و همانطور كه تا سه ميشمارم, بازويت محكم و سفت ميشود....... سخت....... مثل يك تخته فرو رفته در آب...... مثل فولاد...... خيلي محكم ...... خيلي سفت....... ماهيچههايش مثل فولاد سفت ميشود...... يك, محكم....... دو........ خيلي سفت, و سه, تمام بازو, هر انگشت...... بله....... مثل فولاد ميشوند........ حالا....... هيچ چيزي نميتواند آن بازو يا انگشتها را خم كند كراسيلنگ اغلب در اين مرحله براي اثبات آن از بيمار ميخواهد از دست ديگرش استفاده كند و سختي آن دست و ناتوانيش را در خم كردن آن احساس كند. ....... و اين قدرت ذهن و بدنتان را به شما نشان ميدهد...... حالا دست و بازويت را شل كن....... حس معمولي دوباره باز مي گردد و هنوز حالت آرام عميقتر و بي دغدغهتر در تو وجود دارد.
اكنون يك تلقين هيپنوتيزمي به تو ميدهم كهاين احساس در دست راست تو قوت بگيرد كه يك دستكش سنگين روي دست راست تو است....... هر وقت اين احساس در دست راستت بيشتر شد, انگشت اشاره دست راستت را حركت بده....... خوبه...... اكنون متوجه فشاري در انگشتان اشارهات ميشوي..... يك فشار جزئي.... چشمانت را باز كن...... اكنون در واقع مي بيني كه من دارم با سوهان ناخن خود را به شدت در انگشت تو فرو ميكنم...... اما چيزي احساس نميكني..... درسته؟…… خوبه……. حس عادي دوباره دارد به دستت باز مي گردد……. ميخواهم انگشت وسط تو را تحريك كنم…… هر وقت احساس كردي…… سرت را تكان بده, بله….. مي بيني كه دستت را عقب مي كشي, كه يك عكس العمل فوري و طبيعي است. اكنون تو از كنترل فوق العادهاي كه ضمير ناخودآگاهت روي جسمت دارد آگاه هستي…… اكنون دوباره چشمهايت را ببند…… حالا تلقين ميكنم كه ميتواني عطر دلپذيري را كه ميخواهي استشمام كني……. هر وقت اين بو را استشمام كردي,سرت را به نشانه بله تكان بده…… خوبه…… و اكنون در يك سطح خيلي خيلي عميقي از خلسه هستي. بوي آن عطر دلپذير منتشر ميشود و حالت آرامش و عميقترخلسه هنوز وجود دارد……. چيزي وراي قدرت ضمير ناخودآگاه نيست و اين زگيلها دارند بهطور كامل از بين مي روند و پوستت عاري از آنها ميشود…… بعضي از جاها را با اين قلم لمس ميكنم…… در اين قسمتها زگيلها شروع به خنك شدن ميكنند…... خوبه…... همانطور كه من حرف ميزنم بهاين مطلب فكر كن…... اين قسمت خنك است….... زگيل ها دارند اين ناحيه را ترك ميكنند…... اين قسمت خنك است, و زگيلها به دليل قدرت ذهن من روي جسم در حال ترك كردن بدنم هستند....... حالا افكارت را راحت بگذار....... فقط افكار خوشايند, راحت و آرام در ذهنت باشند....... به من گوش بده...... به تمام كلمات من..... اين زگيلها دارند ميروند...... ما كنترل ذهنت را روي جسمت به تو نشان دادهايم, و اين زگيلها خيلي زود خواهند رفت...... روي پوستت در اطراف زگيلها براي يك روز يا بيشتر كمي احساس خنكي ميكني, و همانطور كهاين خنكي از بين مي رود, زگيلها هم شروع به ناپديد شدن ميكنند, و بنابراين, همانطور كه من به آراميآز 10 تا يك مي شمارم, تو كاملاً بيدار ميشوي, اين زگيلها ناپديد ميشوند ( صفحه 375 -374, چاپ مجدد با مجوز ).
تنظيم زمان تلقينات و عمق خلسه
تنطيم زمان تلقينات چيزي است كه توسط دانش باليني تعريف ميشود اما تاكنون هيچ محققي آن را تأييد نكرده است. تعداد زيادي از پيشتازان اين رشته به شاگردان آموختهاند كه اگر مهمترين تلقيناتشان را در آخر ارائه دهند, تأثير بيشتري خواهد داشت.
اگر چه عدهاي عمق خلسه را زياد مهم ميدانند, تعداد زيادي از پزشكان ارشد معتقدند كه وقتي تلقينات در حالت عميقتر هيپنوتيزمي آرائه شوند, تأثير بيشتري خواهد داشت. اريكسون و راسي , 1980/ 1974 ) مطمئناً معتقد بود كه صرف كردن زمان كافي براي پديدة هيپنوتيزمي مشخص از اهميت برخوردار است و به راسي در اين مورد گوشزد ميكرد. " اريكسون به ندرت تلقينات هيپنوتيزمي آرائه ميداد, مگر اينكه سوژه حداقل براي 20 دقيقه در خلسه فرو رفته باشد, و اين عمل را بعد از ساعتها آموزش هيپنوتيزم انجام ميداد. " ( صفحه 89 ). اريكسون اغلب بيماران را در جلسات طولاني درمان ميكرد و بيمار بايد ساعتها در حالت هيپنوتيزم مي ماند, و بخش اعظم شهرت وي به خاطر كار كردن در خلسه عميق بود. بيوه وي به من گفت كه مقاله مورد علاقه وي كه تاكنون نوشته بود فصلي بود در مورد خلسه عميق (اريكسون, 1980/ 1954 ). عقيده شخصي من اين است كه سوژهها اغلب در خلسههاي عميق تمايل به پاسخ گويي بيشتري دارند.
اصل تلقينات درونه و ميانه
تلقينات را ميتوان در لابلاي داستان, حكايت يا تكنيكهاي تعميق با زيركي ارائه كرد. كلمات يا عبارات را ميتوان در آنها گنجاند, البته با مكثهاي كوتاه و تغيير لحن صدا, كه منظور و تلقينات اضافي را به سوژه برساند.
براي مثال, من با زني كار ميكردم كه مشكل چاقي و زناشويي داشت. وي عادت ناخوشايندي داشت و آن اين بود كه به جاي گوش دادن, به ميان حرف طرف ميپريد. بنابراين, تلقينات زير به وي داده شد (و براي استفاده در خود هيپنوتيزمي روي نوار ضبط نشد ). دقت كنيد كه كجاها كاما نشان دهنده مكث كوتاه هستند. " برايت خيلي جالب خواهد بود كه يادگيري به جسمت گوش كني, و هر وقتي به جسمت, گوش ميدهي متوجه ميشوي كه چقدر راضي هستي. و به جاي قطع و بي نظمي در توازن طبيعي مسائل, ميتواني به احساسات, و حسهاي جسمت با احترام گوش كني, و متوجه ميشوي كه چقدر زود احساس راحتي و رضايت خاطر ميكني."هر دو مشكل يكباره حل شدند.
من شخصاً عقايد و عبارات بكري كه تلقينات مطلوبي را منتقل ميكنند و همين طور رجوع به يك فرهنگ لغت جامع براي يافتن كلمات مترادف را مفيد مي دانم. كدام كلمات يا عبارات را چگونه ميتوان از طريق مطابقت, مثال, استعاره, يا تكنيك تعميق ارائه داد. ما شما را به خواندن روش تكنيك ميانه اريكسون در فصل درد و رجوع به مقالات گردآوري شده وي براي نمونههاي ماهرانه ديگر در اين تكنيك تشويق ميكنيم.