مدت کوتاهی بعد دکتر «جهانشاه صالح» مامور تشکیل یک مدرسه پرستاری در ایران شد. با وجود این اولین آموزشگاه های پرستاری ایران در سال 1295 در ارومیه به دست میسیونرهای مسیحی تاسیس شده بودند و قبل آن هم در سال 1272 تنها مرکزی که آموزش پرستاری را برای زنان ارائه می کرد، بیمارستان پرزیترین آمریکایی ها در تهران بود، بعد از آن بود که مدارس دیگری در شهرهای رشت، همدان، ارومیه و کرمانشاه آغاز به کار کردند. در سال 1310 در چنین فضایی بود که دختری جوان پا پیش گذاشت و در آموزشگاه پرستاری شهر رشت ثبت نام کرد. «فاطمه توانایی» راهی دشوار را در پیش گرفت و بالاخره در سال 1314 به عنوان اولین پرستار زن از این مدرسه فارغ التحصیل شد.
او با وجود تمامی مخالفت ها، اول در بیمارستان دکتر فریم آمریکایی و سپس در بیمارستان پورسینا مشغول به کار شد. این آغاز یک اتفاق بزرگ و تحولی در عرصه پزشکی و درمان در ایران بود. تلاش های انسان هایی مانند فاطمه توانایی، امروز زمینه پیشرفت هرچه بیشتر این رشته را در ایران فراهم کرده است. تدریس پرستاری که روزگاری از یک آموزشگاه کوچک آغاز شد، امروز از جمله رشته های مهم دانشگاهی در مقاطع کارشناسی تا دکتراست.
خانم توانایی در مورد ازدواج و فرزندان خودش تابهحال صحبتی نکرده است و وقتی در اینباره از او سئوال شد سرش را به زیر انداخت و با حجب خاصی گفت: من اصلاً ازدواج نکردهام … و ادامه داد: خواستگاران فراوانی داشتم که هیچکدام از آنها مایل نبودند من به کار خود ادامه بدهم. آنها میگفتند همهگونه وسایل برای تو فراهم میکنیم بهشرط آنکه از پرستاری دست بکشی. و من که حاضر به ترک حرفه خود نبودم دور ازدواج را خط کشیدم. اما همیشه دلم میخواست که فرزندی داشته باشم. حتی یک بار به کودک زیبایی که برای معالجهی دیفتری بستری شده بود بهسختی دل بستم و از پدر و مادرش تقاضا کردم که او را به من بدهند. آنها البته قبول نکردند و من بهشدت اندوهگین شدم.
از خانم توانایی پرسیده شد: راستی کدام دسته از بیماران در تحمل درد صبورترند: مردها، زنها یا کودکان؟ گفت: زنها صبورترند و وقتی مریض هستند بیشتر از خودشان، برای شوهر و خانه و زندگی خود دلواپس هستند. اما مردها اصلاً تحمل ندارند و داد و فریاد راه میاندازند و گاه ناز هم میکنند! بچهها مرگ را نمیشناسند و اصلاً نمیترسند و اگر درد شدید داشته باشند، بیتابی میکنند و با یک اسباببازی کوچک سرگرم میشوند.
خانم توانایی آنگاه میگوید: اما برای یک پرستار هیچکدام از اینها تفاوتی ندارند و همهی آنها را بهیک چشم نگاه میکند و همه را یکجور پرستاری مینماید. خواه بزرگ باشند یا کوچک و خواه فقیر باشند یا غنی. و شعار یک پرستار این است که: «هنگام شب حضور بر بالین بیمار عبادت است.»